جدول جو
جدول جو

معنی زاویه نشینی - جستجوی لغت در جدول جو

زاویه نشینی
(یَ / یِ نِ)
عزلت اختیار کردن. گوشه نشینی. از مردم دوری گزیدن. انزواء. تزوی. و رجوع به زاویه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
زاویه نشینی
عزلت اختیار کردن، گوشه نشینی
تصویری از زاویه نشینی
تصویر زاویه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاویه نشین
تصویر زاویه نشین
منزوی، گوشه گیر، آنکه از مردم دوری گزیند و در خانقاه به عبادت و ذکر مشغول شود
فرهنگ فارسی عمید
(پَرْ وَ دَ / دِ)
گوشه گیر. منزوی. زاویه گیر. رجوع به زاویه نشینی و زاویه گرفتن و انزوا و منزوی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نَ/ نِ)
چادرنشینی. صحرانشینی. تبدّی
لغت نامه دهخدا
(یَ یِ مُ نی ی)
مدرس فقهی است در جانب شرقی جامع عتیق مصر و منسوب به معین الدین دهروطی، وموقوفه ای در مصر دارد. (از خطط مقریزی ج 4 ص 20)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاویه نشین
تصویر زاویه نشین
گوشه نشین گوشه گیر منزوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاویه نشین
تصویر زاویه نشین
((~. نِ))
گوشه گیر، منزوی
فرهنگ فارسی معین
انزواطلب، خلوت گزین، خلوت نشین، خلوتی، رهبان، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کناره نشینی، حومه نشینی، مهاجرنشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد